| دسته بندی | علوم انسانی |
| فرمت فایل | docx |
| حجم فایل | 40 کیلو بایت |
| تعداد صفحات فایل | 23 |
پیشینه ومبانی نظری پژوهش پیشرفت درسی
توضیحات:
فصل دوم پژوهش کارشناسی ارشد (پیشینه ی پژوهش)
همرا با منبع نویسی درون متنی فارسی و انگلیسی کامل به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری در مورد متغیر و همچنین پیشینه در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب برای فصل دو پایان نامه
منبع : دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
مفهوم پیشرفت درسی جوانب مختلفی دارد که رابطه بسیاری با شخصیت دانشآموزان کم سن دارد؛ حس موفقیت سرآغاز احساس خوب و احترام به خود است و حس شکست سرآغاز خشم و انتقاد از خود میباشد. بنابراین پیشرفت تحصیلی ممکن است به عنوان سنجشی از دانش، دریافت مهارتهایی در درس تخصصی یا گروهی از دروس تعریف شود.
محتوای آموزشی ممکن است بین کشورها و یا مناطق یک کشور متفاوت باشد؛ در حالی که روند تحصیل کم و بیش در همه جا یکسان است. فرآیند آموزشگاهی کم و بیش در هر جا شبیه به هم است. بیشتر محتوای آموزشی در مدارس طبق قاعدهای منظور میشوند که طبق آن قاعده یادگیری که در یک ترم یا سال صورت میگیرد، پایه یا پیشنیاز یادگیری که در ترم یا سال بعد ارائه میشود، به شمار میرود. در هر مرحله در مدارس تعدادی سنجش پیشرفت تحصیلی به عنوان تعیینکننده موقعیت دانشآموزان و اساسی برای تصمیمگیری درباره فرصتهای بعدی برای یادگیری در مراحل بعدی به کار برده میشود (کردستانی، 2009، به نقل از دهدار و همکاران، 1392: 53).
2-3-1- نظریههای برنامه درسی برای پیشرفت درسی
الف) کارکردگرایی: بر اساس این رویکرد، که تمرکز اصلی آن بر شیوه مشارکت مدارس در اجرای نظم اجتماعی است، مدارس باید دانشها، مهارتها، ارزشها و ایدههایی را در اختیار دانشآموزان قرار دهند که جامعه به آنها نیاز داشته، بدین طریق میتوانند خود را با نظام موجود در جامعه تطبیق دهند.
پیروان این رویکرد، نگاهی مثبت به پیشرفت درسی داشته، خاطر نشان میسازند که این برنامه، مکانیسمی مؤثر برای آموزش هنجارهای اساسی به دانشآموزان است (سعیدی رضوانی و کیانی نژاد، 1379). این گروه معتقدند که برنامه درسی ، دانشآموزان را با ارزشها و هنجارهای لازم جهت انتقال و پیوستن به دنیای بزرگسالان آشنا میسازد. در این دیدگاه بر نقش برنامه درسی پنهان در جامعهپذیری (نظم، کنترل، اطاعت و همنوایی) تأکید میشود (هندری و ولش، 1981).
بدین ترتیب، مدارس شاگردان را با عنایت به نیازهای شغلی و نهادهای سیاسی برای شرکت فعال در جامعه آماده میسازند. در این فرایند، عملکرد برنامه درسی پل اجتماعی میان مدرسه و جامعه تلقی میگردد. شاگردان هنجارهای استقلال، موفقیت، متعارف بودن، ویژگیهای مشابه با دیگران داشتن و متمایز از دیگران بودن را از طریق برنامه درسی پنهان کسب کرده خود را برای اجرای هنجارهای یاد گرفته شده در زندگی بزرگسالی آماده میکنند. این نظریه نقش برنامه درسی پنهان را به منزله یک پل اجتماعی برجسته نشان داده و اهمیت آن را در شکل دهی هنجارهای رفتاری تحلیل مینماید (قورچیان، 1374).
همچنین طرفداران این رویکرد معتقدند که مدرسه باید طوری به دانشآموزان آموزش دهد که با از خود گذشتگی و خیرخواهی به کمک دیگران و حل مشکلات آنان بپردازند. اگر مدرسهای نتواند چنین احساس و ادراکی را در دانشآموزان ایجاد کند، کار آن مدرسه و در نتیجه تعلیم و تربیتِ آن بی فایده است. احساس عضویت و تعلق به جامعه و کوشش و تلاش برای اصلاح آن، از ارکان اهداف آموزش و پرورش است. مدرسه باید طوری آموزش دهد که ارزشهای مورد احترام جامعه به دانشآموزان شناسانده شوند و آن چنان آنها را تمرین دهد که نسبت به این ارزشها، با احترام خاص برخورد کنند و برای آنها قداست قائل شوند (دوانلو، 1387).
ب) مارکسیسم: دیدگاه مارکسیستی، که در ادبیات رشته برنامه درسی گاه نظریه بازتولید و گاه نظریه انطباق نیز نامیده میشود، در واکنش به دیدگاه کارکردگرایان و ناتوانی نظریه آنها در تبیین روابط بین نظام آموزشی و دیگر نظامهای جامعه شکل گرفت. بر اساس این دیدگاه، مدارس از طریق برنامههای درسی رسمی و پنهان خود به بازتولیدِ روابط اجتماعی مورد نیاز برای حفظ و تداوم سرمایهداری میپردازند و در این راه بر اموری نظیر رقابت و ارزشیابی، تقسیم سلسله مراتبی کار، اختیار بوروکراتیک، اطاعت و انقیاد و امثال آنها تأکید مینمایند. به عقیده طرفداران این دیدگاه، بازتولیدِ این دسته از مهارتها و نگرشها از طریق نظام آموزشی، دانشآموزان را برای ایفای نقشهای آیندهشان در یک محیط کار طبقاتی آماده میسازد.
مارکسیستها بر این باورند که در شکل، محتوا، سازماندهیِ کلاس درس و ارزشیابی دانشآموزان، نوعی سیستم پیامی نهفته است که دانشآموزان را برای اکتساب صفاتی چون سر به راه بودن، مطیع بودن، نظافت و همنوایی شرطی میسازد. نوع پیامی که از طریق این سیستم انتقال مییابد وابسته به طبقه اجتماعیِ جامعه اطراف مدرسه است (همان).
در همین راستا، آنیون (1980) معتقد است که برنامههای درسی، رویههای تربیتی، و شیوههای مختلف ارزشیابی هر کدام موجب توسعه انواع خاصی از مهارتهای شناختی و رفتاری در میان طبقات اجتماعی شده و موجب میگردند که دانشآموزانِ هر طبقه، ارتباط ویژهای را با سرمایه فیزیکی و نهادی، با منابع قدرت و با فرایند کار برقرار کنند. مطالعاتِ قوم نگارانه آنیون نشان داد که برنامه درسیِ دانشآموزانِ متعلق به طبقه کارگر بیشتر بر قوانین و دستورالعملهای معلمان تأکید نموده، حق انتخاب محدودی برای دانشآموزان قائل میشود. برنامه درسی طبقه متوسط دستیابی به «پاسخ درست» را ترغیب نموده است و در عین حال فرصتهایی محدود را نیز برای خود مختاری دانشآموزان فراهم میسازد.
n
| دسته بندی | علوم انسانی |
| فرمت فایل | docx |
| حجم فایل | 40 کیلو بایت |
| تعداد صفحات فایل | 25 |
پیشینه ومبانی نظری پژوهش رفتار شهروندی سازمانی
توضیحات:
فصل دوم پژوهش کارشناسی ارشد (پیشینه ی پژوهش)
همرا با منبع نویسی درون متنی فارسی و انگلیسی کامل به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری در مورد متغیر و همچنین پیشینه در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب برای فصل دو پایان نامه
منبع : دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
رفتار شهروندی سازمانی (OCB) رفتاری است که بصورت رسمی توسط سیستمهای اجباری ارائه نمیشود بطوریکه هنوز هم به عملکرد موثر سازمان کمک میکند مثالهایی از این رفتار شامل کمک به همکاران، داوطلب شدن برای انجمنها یا نشان دادن موارد شرکت در کار فراتر از حد و هنجار (نرمال) OCD تاثیر مثبتی در عملکرد سازمان دارد زیرا این تلاشهای اضافی را بصورت حائز اهمیتی میتوان به تاثیر سازمان افزود. اسمیت، ارگان و نیر (1983) نشان دادند که OCB بصورت رسمی توسط سازمان تایید میشود به طوری که سرپرستان ممکن است به کارفرمایانی که بصورت متناوب رفتارهای شهروندی را اجرا میکنند، توجه کنند با اینحال بیشتر تیمهای نخستین در سازمانها نه سیستماتیک و نه متناوب هستند. بنابراین بیشتر رفتارهای شهروندی میتواند به سودهای پیش بینی شده کمک کند، پاداشهای OCB در زمانی غیر مستقیم و غیر حقیقی است، که با بیشتر کمکهای رسمی مانند بازدهی زیاد مقایسه شود.
هر چند که واژه رفتار شهروندی سازمانی اولین بار به وسیله بتمن و ارگان (1983) مطرح گردید این مفهوم از نوشتارهای بارنارد (1938) در مورد تمایل به همکاری و مطالعات کنز و کان (1966، 1964) مورد عملکرد و رفتارهای خود جوش و فراتر از انتظارات نقش ناشی شده است.
از جمله مفاهیم که در حوزه رفتار شهروندی سازمانی مطرح است، مفهوم رفتار شهروندی کارکنان میباشد که به عنوان اقدامات مثبت بخشی از کارکنان برای بهبود (بهروزی و انسجام در محیط کار، فراتر یا ماوراء وظایف و اثرات شغلی و سازمانی تعریف شده است (مسعودی، 1388).
رفتار شهروندی مدیریت به عنوان مکمل رفتار شهروندی سازمانی، مفهوم دیگری است که بیانگر سازگتری بین اقدامات مدیریت و هنجارهای رایج در محیط کار میباشد. " راندی هودسن " در سال 2002 پژوهشی در خصوص رفتار شهروندی مدیریت و تاثیر مثبت آن بر رفتار شهروندی سازمانی و همچنین کاهش تضاد بین کارکنان با یکدیگر و مدیران انجام داده است (مسعودی، 1388)
" اورگان " رفتار شهروندی کارکنان را به عنوان اقدامات مثبت بخشی از کارکنان برای بهبود بهره وری و همبستگی و انسجام در محیط کاری میداند که ورای الزامات سازمانی است (مسعودی، 1388).
در رفتار شهروندی سازمانی به طور کلی آن دسته از رفتارهایی مورد توجه قرار میگیرد که علی رغم اینکه اجباری از سوی سازمان برای انجام آنها وجود ندارد، در سایه انجام آنها از جانب کارکنان برای سازمان منفعتهایی ایجاد میشود ارگان رفتار شهروندی سازمانی را به عنوان رفتارهای تحت اختیار فرد تعریف کرده و بیان میکند که این دسته از رفتارها به طور صریح و مستقیم به وسیله سیستمهای پاداش رسمی مورد توجه قرار نمی گیرند ولی باعث ارتقاء اثربخشی کارکردهای سازمان میگردند. واژه اختیاری بودن بیانگر این است که این رفتارها، شامل رفتارهای مورد انتظار در نیازمندیهای نقش و یا شرح شغل نیست.
رفتار کارمندان در محیط کار، تعیین کننده موفقیت شرکت و سازمان. دو رویکرد اصلی در تعاریف مربوط به مفهوم رفتار شهروندی سازمانی 1ـ رفتارهای در نقش و فرانقش 2ـ تمام رفتارهای مثبت در سازمان.
محققان اولیه شهروندی سازمانی را جدای از عملکرد داخل نقش تعریف و تاکید کردند که رفتار شهروندی سازمانی بایستی به عنوان فرانقشی مورد توجه قرار گیرد(ماریسون 1994، به نقل از کاخی و قلی پور، 1386)واژه گستره شغلی درک شده را برای تمایز بین این دو دسته از رفتارهای " در نقش " و " فرا نقش " به کاربرد و بیان کرد، هر چه کارمند دامنه شغل را گسترده تر درک نماید، فعالیتهای بیشتری را به عنوان فعالیتهای در نقش تعریف میکند. این فرض بر این نکته تاکید دارد که یک عامل تعیین کننده مهم برای اینکه یک فعالیت رفتار شهروندی سازمانی خوانده شود این است که کارکنان به چه گستردگی مسئولیتهای شغلی شان را تعریف کنند این استدلال کاربرد تئوریکی مهمی در پی دارد و آن اینکه آنچه دیگران به عنوان رفتار شهروندی سازمانی تعریف میکنند، منعکس کننده درک کارکنان از گستردگی مسئولیتهای کارهایشان میباشد این توصیه در مطالعات دیگر مورد تایید قرار گرفت، چرا که نشان داده شد مرز رفتار " در نقش " و" فرانقش " به خوبی تعریف نشده است و از کارمندی به کارمند دیگر یا از کارکنان و سرپرستان تغییر میکند و به این خاطر این رویکرد با آنچه محققین نوعا به عنوان رفتار شهروندی سازمانی مفهوم سازی میکنند در تناقص است، هر چند که گروهی از محققان سعی کردند با بیان تفاوتهای میان رفتار " در نقش " یا " درون نقش " و " رفتار فرانقش " از یک سو و مفهوم سازی رفتار شهروندی سازمانی از روی دیگر میان آنها ارتباط برقرار کنند.
به عنوان مثال از نظر (ارگان، 1998، به نقل کاخکی و همکاران، 1386) یک تفاوت حیاتی میان این دو نوع فعالیت است که آیا به این رفتارها پاداش داده میشود و یا در صورت عدم مشاهده رفتار، محرومیتهایی اعمال میگردد یا خیر، چرا که رفتار شهروندی سازمانی و فعالیتهای مرتبط با آن بایستی مستقل از پاداشهای رسمی درک شود، چون رفتار شهروندی سازمانی رفتاری است که از نظر سازمانی پاداش داده نمیشود.
| دسته بندی | علوم انسانی |
| فرمت فایل | docx |
| حجم فایل | 57 کیلو بایت |
| تعداد صفحات فایل | 20 |
پیشینه ومبانی نظری پژوهش ماهیت خود کنترلی
توضیحات:
فصل دوم پژوهش کارشناسی ارشد (پیشینه ی پژوهش)
همرا با منبع نویسی درون متنی فارسی و انگلیسی کامل به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری در مورد متغیر و همچنین پیشینه در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب برای فصل دو پایان نامه
منبع : دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
مفهوم ماهیت خودکنترلی، به شکل های بسیاری در سراسر تاریخ بشر ظاهر شده است. تراژدی های یونان باستان، آکنده از پندارههای درماندگی بشر در برابر خدایان و یا سرنوشت بود. نمایشنامههای شکسپیر، هم نمایشگر سرنوشت محزون از پیش تعیین شده، و هم نمایانگر ارادهی آزاد است. فیلسوفان، با مفهوم هستهی کنترل تحت عنوان جبرگرائی در برابر ارادهی آزاد، دست به گریبان بودهاند. جامعه شناسان آن را به عنوان خودمختاری در برابر خود بیگانگی و یا ناتوانی نام بردهاند و روانشناسان از آن به عنوان رفتارگرائی در برابر ذهن گرایی نام برده اند. نیچه ، قدرت را مهمترین پدیده روان شناختی نامیده است و آدلر در نظام روانشناسی فردی خود بیان کرده است که مبارزه کردن برای کنترل شخص بر سرنوشت خود، مهمترین انگیزش است و هر شخص بدون احساس چنین کنترلی دچار عقدهی حقارت، خواهد بود و ممکن است درصدد جبران بیش از حد تلاشهای خود برای رسیدن به حس کنترل یا غلبه باشد. همهی اینها به عقیدهی ساموئل بال (1994)، مبین ریشههای تاریخی و نظری هستهی کنترل میباشد. با این وجود سازهی خود کنترلی را نخستین بار فارز (1957) و راتر (1966) به شیوهی علمی وارد واژگان روان شناختی کردند. این سازه، در مطالعات مربوط به انگیزش، به گونه فزایندهای اهمّیت نظری و علمی بدست آورده است. سازه خود کنترلی ریشه در نظریهی یادگیری اجتماعی دارد. در این نظریه، تقویت به عنوان تعیین کنندهی رفتار شناخته شده است و ادراک فرد در مورد منبع این تقویت عنصری اساسی در تعیین رفتار است. به عبارت دیگر، به عقیدهی راتر ادراک فرد از تقویت (پاداش یا تنبیه)، یک ویژگی دو ارزشی را به وجود میآورد. بدین معنی که در هر رفتاری این دو ارزش (دو قطب) نمیتواند با هم وجود داشته باشند. این متغییر دو قطبی خود کنترلی درونی در مقابل خود کنترلی بیرونی است(راتر، 1966 به نقل از محمد خیر، 1378).
مفهوم خودکنترلی که در سال1974توسط اشنایدر گسترش یافت، به این معنی است که یک شخص در موقعیت خود چه قدر انعطاف پذیر یا چه قدر پایدار است(کاشال وکوانت، ۲۰۰۶). اشنایدر بیان کرد، مردم در یک بحث کلی به دو دسته تقسیم می شوند: افراد با خودکنترلی بالا و افراد با خودکنترلی یایین که هر کدام ویژگی هایی دارند(کجدال، 2003). برخی از افراد نسبت به موقعیت های اجتماعی حساس هستند و ظاهر خود را متناسب با موقعیت رایج تنظیم می کنند، این افراد را با خودکنترلی بالا می نامیم. در مقابل افرادی هستند با خودکنترلی پایین که تمایل دارند فکر و احساس خود را بیان نمایند، تا اینکه آن را متناسب با موقعیت سازماندهی کنند(اشنایدر، 1974). همچنین بالا یا پایین بودن خودکنترلی در افراد به تفاوت در نگرش، رفتار، ادراکات و باورها بستگی دارد(اشنایدر، 1974 ؛ به نقل از کومر و تامپسون، 2003).
Kumer and Tempson
| دسته بندی | علوم انسانی |
| فرمت فایل | docx |
| حجم فایل | 64 کیلو بایت |
| تعداد صفحات فایل | 28 |
پیشینه ومبانی نظری پژوهش اختلال بدشکلی بدن و فراشناخت
توضیحات:
فصل دوم پژوهش کارشناسی ارشد (پیشینه ی پژوهش)
همرا با منبع نویسی درون متنی فارسی و انگلیسی کامل به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری در مورد متغیر و همچنین پیشینه در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب برای فصل دو پایان نامه
منبع : دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
فراشناخت عبارت است از هر نوع دانش یا فرآیند شناختی که در آن ارزیابی یا کنترل شناختی وجود داشته باشد. از یک نظر آن را میتوان به عنوان یک جنبهی عمومی از شناخت در نظر گرفت که در تمام فعالیتهای شناختی نقش دارد. نخستین بار آدرین ولز، درمان فراشناختی را معرفی کرد (Flavell, 1979).
علت پدید آمدن درمان فراشناختی پر نمودن نقصهای درمان شناختی بود، این روش درمانی از رفتار درمانی شناختی متفاوت است. زیرا به جای این که درمان شامل چالش با افکار و باورها در مورد تروما و یا مواجهههای مکرر و طولانی مدت با خاطرات مربوط به تروما باشد، شامل ارتباط با افکار به طریقی است که مانع ایجاد مقاومت و یا تحلیل ادراکی پیچیده شود و بتواند راهبردهای تفکر ناسازگار در مورد نگرانی و همچنین نظارت غیر قابل انعطاف بر تهدید را از بین ببرد. نظریههای شناختی در مورد آن چه که باعث به وجود آمدن الگوهای غیر مفید تفکر میشوند توضیحات مختصری ارایه کردهاند وجود باورهای منفی به طور مشخص نمیتوانند دربارهی الگوی تفکر و پاسخهای متعاقب آن توضیحی ارایه دهند. آن چه در این جا مورد نیاز است به حساب آوردن عواملی است که تفکر را کنترل کرده و وضعیت ذهن را تغییر میدهند. این عوامل اساس نظریهی فراشناختی است (Wells, 2000).
تحقیقات مختلف نشان دادند که بین جنبههای خاصی از فراشناخت با اختلالات روانشناختی رابطهای وجود دارد (Wells, 1994). مطالعهی Cooper and Osman (2007)، نشان داد که افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن از لحاظ کنترل فکر در مورد بدشکلی ظاهر، باورهای مثبت و منفی دربارهی نگرانی نسبت به بدشکلی ظاهر، راهبردهای کنترل فراشناختی، رفتارهای ایمنی نسبت به افکار و تصاویر در مورد بدشکلی ظاهر و عینیت دادن به افکار و تصاویر مربوط به بدشکلی ظاهر خود از افراد گروه شاهد، متفاوت میباشند.
تحقیقاتی که در مورد درمان فراشناختی بر روی اختلالات هیجانی انجام شدهاند عبارتند از مطالعهی Wells و همکاران (2012) که با استفاده از مدل فراشناختی بر روی افراد مبتلا به اختلال اختلال وسواسی جبری دریافتند که تمام بیماران در پس آزمون، بهبودی معنیداری را در علایم اختلال وسواسی جبری نشان دادند که این نتایج در 3 و 6 ماه بعد نیز باقی ماندند.
در مطالعهای Ross and Van (2008)، با استفاده از مدل فراشناختی ولز جهت درمان اختلال اختلال وسواسی جبری بر روی گروهی از بیماران ( 6 زن و 6 مرد) و در دامنه ی سنی 21 تا 58 سال دریافتند که در پس آزمون و در 3 و 6 ماه از دورهی پیگیری 7 بیمار، علایم کامل بهبودی را نشان دادند. مطالعاتی نیز کاربرد موفقیت آمیز مدل فراشناختی را در درمان اختلال اضطراب منتشر و درمان اختلال استرس پس از سانحه نشان دادهاند.
افکار مهم نیستند، اما پاسخ شما به این افکار مهماند. همه، افکار منفی دارند و هرکسی گاهی افکار منفی خود را باور میکند. اما همه دچار اضطراب، افسردگی و ناراحتی هیجانی پایدار و مداوم نمیشوند. پرسش مهم این است: چه چیزی افکار را کنترل کرده و تعیین میکند که آیا فرد میتواند خود را از شر این افکار منفی رها سازد یا این که در دام ناراحتی عمیق و مداوم گرفتار میشود؟
فرض کنید که فراشناختها مسئول کنترل سالم و ناسالم ذهن هستند. به علاوه، این اثر بر این اصل استوار است که آنچه هیجانها و نحوهی کنترل آنها را تعیین میکند، نه «چیستی» افکار فرد (به چه فکر می کند) بلکه چگونگی تفکّر فرد است. تفکر را میتوان به اُرکستر بزرگی تشبیه نمود که نوازندگان و آلات موسیقی زیادی در آن حضور دارند. برای تولید یک پیش درآمد قابل قبول، وجود دفتر نُت و رهبر ارکستر ضروری است. فراشناخت به مثابهی دفتر نُت و رهبر پشت تفکر است.
فراشناخت، کاربرد شناخت دربارهی شناخت است. فراشناخت فراوردهها و فرایندهای آگاهی را پایش (نظارت)، کنترل و ارزیابی میکند. برای بسیاری از ما، تجربهی ناراحتی هیجانی، گذرا و کوتاه مدت است، چون راههای مقابلهی انعطافپذیر با عقاید منفی ساختهی ذهنمان (مانند افکار و باورها) را آموختهایم. رویکرد فراشناختی بر این باور است که افراد به این دلیل در دام ناراحتی هیجانی گرفتار میشوند که فراشناختهای آنها به الگوی خاصی از پاسخدهی به تجربههای درونی منجر میشود که موجب تداوم هیجان منفی و تقویت باورهای منفی میشود. این الگو سندرم شناختی-توجهی خوانده میشود که شامل نگرانی، نشخوار فکری، توجه تثبیت شده و راهبردهای خودتنظیمی یا رفتارهای مقابلهای ناسازگارانه است. گوشه ای از این الگوی مخرّب را میتوان در پاسخ یکی از بیماران مشاهده کرد
self-regulatory strategies
| دسته بندی | علوم انسانی |
| فرمت فایل | docx |
| حجم فایل | 40 کیلو بایت |
| تعداد صفحات فایل | 19 |
پیشینه ومبانی نظری پژوهش خلاقیت سازمانی
توضیحات:
فصل دوم پژوهش کارشناسی ارشد (پیشینه ی پژوهش)
همرا با منبع نویسی درون متنی فارسی و انگلیسی کامل به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری در مورد متغیر و همچنین پیشینه در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب برای فصل دو پایان نامه
منبع : دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: WORD و قابل ویرایش
قسمتی از مبانی نظری متغیر:
خلاقیت همواره مفهومی اسرار آمیز وسیع و بسیار پیچیده بوده است. خلاقیت را شاید بتوان برترین سطح یادگیری بشر ، بالاترین توانمندی تفکر و محصول نهایی ذهن و اندیشه انسان دانست.
خلاقیت از دیدگاه روان شناسی: خلاقیت یکی از جنبه های اصلی تفکر یا اندیشیدن است.
خلاقیت از دیدگاه سازمانی: خلاقیت یعنی ارائه فکر و طرح نوین برای بهبود ارتقای کمیت یا کیفیت فعالیتهای سازمان ( بهبود عملکرد ) مثلا افزایش بهره وری یعنی افزایش تولیدات یا خدمات کاهش هزینه ها - روشهای بهتر و خدمات جدید چنانچه ملاحظه میشود خلاقیت با بهره وری رابطه مستقیم داشته و موجب بالا رفتن سطح عملکرد در یک سازمان خواهد شد (آقایی فیشانی، 1386).
واین موریس به عنوان بخشی از پروژه تحقیقاتی خود و با هدف شناسایی عواملی که خلاقیت سازمانی را موجب میشوند، اقدام به بررسی طیفی از سازمانهای کشور نیوزلند کرد. او در این زمینه ده عامل را که باعث افزایش خلاقیت سازمانی میشوند به این شرح معرفی میکند:
این پول است که مشوق فرد برای سر کار آمدن است اما این پول نیست که بهترین کار وی را باعث میشود. حقوق مهم است و باید در حدی مناسب باشد، اما تنها عامل تأثیرگذار در خلاقیت فرد نیست.خلاقیت نیازمند درک مسائلی است که باعث تحرک کارکنان میشود (آقایی فیشانی، 1386).
اکثر افراد با این موضوع موافقند اما استثناهایی نیز وجود دارند که در پاسخها مشهود است. اگر واحدی که فرد در آن کار میکند، برای هر موضوعی اهدافی را تعیین نماید فرد به کاری که انجام میدهد علاقهمند شده و سعی میکند تمام تلاش خود را برای عملی ساختن آن انجام دهد.
وجود کارکنان با انگیزه برای داشتن یک سازمان خلاق، الزامی است. بسیاری معتقدند که اگر انگیزه نباشد، خلاقیت هم نخواهد بود. اما آنچه مسلم است این است که انگیزه مثبت کارکنان، خلاقیت سازمان را افزایش میدهد.
در حالی که خلاقیت میتواند با عبور از موانع به موفقیت برسد، محیطی که خلاقیت سازمانی را ترغیب میکند، میتواند از مزایای منابع گوناگونی بهرهمند شود. در چنین سازمانهایی نقش رهبران حذف موانع است. رهبری که موانع را از سر راه برمیدارد، خلاقیت سازمانی را تقویت مینماید.
اعطای مناسب اختیارات به افراد باعث افزایش ابتکار، حضور در کار، اشتیاق، نوآوری و سرعت در کار میشود و البته افزایش سطح نگرانی و اضطراب را نیز در پی خواهد داشت (آقایی فیشانی، 1386).
محیط سازمان باید به گونهای باشد که در آن مشکلات بدون سرزنش و توبیخ دیگران مورد بررسی قرار بگیرد. این یک ساختار مناسب سازمانی است که میتواند باعث انعطافپذیری، سازگاری و تمرکززدایی در قبال اختیارات شود.
یکی از موانع مهم، وجود محیطی است که در آن افراد یکدیگر را نادیده میگیرند، اطلاعات مبادله نمیشوند و هیچ اعتباری برای خلاقیت وجود ندارد. دستیابی به اطلاعات الزامی است و خلاقیت از طریق بیان ایدههای جدید که ناشی از تجارب گذشته هستند، پرورش مییابد، تا بتوان از این اطلاعات در موقعیتهای جدیدی استفاده کرد.
ارتباطات آزاد در قبال تحولات سازمانی، تصمیمگیریها و سیاستها؛ فرصتهای ابراز نگرانی، ادراکها و عقاید و احساس اینکه به افراد توجه میشود و حرف آنها شنیده میشود، همگی باعث تقویت خلاقیت سازمانی میشوند.
این اولویت ارتباط تنگاتنگی با زمان دارد اما در عین حال شامل محیط فیزیکی مورد نیاز برای «آزمودن» ایدههای جدید و تأمین منابع مالی لازم برای چنین پیگیریهایی نیز میشود. یک فرد زمانی در بهترین حالت خلاقیت قرار دارد که بتواند میان نیاز به دسترسی به افراد و منابع یا دسترسی به زمان توازن برقرار کند. زمانی به بهترین شکل اندیشههای فرد بارور میشود که ایدههای وی را دیگران بیآزمایند که گاهی اوقات، این کار بسیار دشوار است (آقایی فیشانی، 1386).